در فرهنگ ایرانی، احترام به بزرگترها یکی از مهمترین اصولی است که از دوران کودکی به ما آموزش
داده میشود. این احترام معمولاً به دلیل تصور خردمندی، تجربه و آگاهی بزرگترها شکل میگیرد؛ این باور را داریم که سالها زندگی و آزمون و خطا به آنها فهم و دانش بیشتری داده است. اما آیا واقعیت اجتماعی نیز همین را نشان میدهد؟ اطراف خودمان بزرگترهای بیخرد و گاه ناتوان در
درک شرایط نوین کم نیستند. این تناقض به نوعی نشان میدهد که احترام به بزرگترها صرفاًً پذیرش بیچون و چرای گفتار و رفتار افرادی است که سن بیشتری نسبت به ما دارند. این باور تا جایی پیش میرود که تخطی از این اصل پیامدهایی مانند برچسبهای مختلف خوردن یا حتی طرد شدن از بعضی جمعها را در پی دارد.
حساسیت به موضوع احترام به بزرگترها در باور فرد ایرانی از کجا میآید؟ به باور من این حساسیت ریشه در ترس دارد. الگوهایی از پیشینیان در ما شکل گرفته که بزرگترها را نه موجوداتی محترم، که موجوداتی قدرتمند، سلطهجو و گاهی حتی ترسناک میدانیم. برای در امان ماندن از این ترس، ابزاری به نام احترام را پیدا کردیم. منظوراز این موجودات سلطهجو و قدرتمند، افرادی مانند
حاکمان،صاحب منصبان، کارفرماها یا معلمان مدرسه نیستند. منظور بزرگترهای جامعهی کوچک خانواده است.
این کهن الگوها چگونه در ذهن و روان ما شکل گرفتهاند؟ نگاهی به تاریخ و اساطیر ایرانی بیندازید.
الگوهای کهن ایرانی پر از کشمکشهای خانوادگی است. چه در داستانها و چه در تاریخ.
گشتاسپ، شاه بزرگی که پسرش را به کام مرگ میفرستد؛ فریدونی که کمر به قتل دو فرزندش میبندد. فرزندانی که خود برادر کوچکشان را کشتهاند. اردوان چهارم، شاه اشکانی نیز از این فرزندکشی بینصیب نبود. شاه عباس صفوی چهار پسر خود را کشت تا مبادا فرصت خیانت داشته باشند. از این فرزندکشیها در تاریخ ایران بسیار است. البته که تاریخ تنها زندگی بزرگان را نقل
میکند. اما بعید میدانم مردم عادی نیز از آن بیبهره بوده باشند. در زمان حال که بیبهره نیستند.
رومینا اشرفی دختر چهارده سالهای که توسط پدرش ذبح شد را به خاطر دارید؟قتلی که توسط قانون هم حمایت شد و بدون مجازات باقی ماند. به مواردی مانند رومینا میگوییم قتل ناموسی، اما این هم تنها نوعی دیگر از فرزندکشی است. برای قتل بابک خرمدین، کارگردان ایرانی، توسط پدرش نیز انگیزهی ناموسی وجود داشت؟ واقعیت این است که فرزندکشی در ایران متنوع و پیچیدهای
دارد و محدود به جنسیت خاصی هم نمیشود.
در بسیاری از خانوادههای ایرانی، اقتدار والدین با کنترلی بیچون و چرا و حتی گاهی خشونت همراه است. فرزندان موجوداتی وابسته و ناتوان هستند که اغلب امکان دفاع از خود یا اعتراض ندارند. این شرایط زمینه را برای تداوم چرخهای از ترس و سلطه فراهم کرده که از نسلی به نسل بعد هم منتقل میشود. ترسی که نامش احترام است.
اما سوال اساسی این است که آیا این ساختار و این فرهنگ میتواند تغییر کند؟ آیا میتوان ازالگوی احترام بر پایهی ترس به احترام بر پایهی عشق و درک متقابل رسید؟
تغییر فرهنگی ممکن است با آموزش عشق بیقید و شرط به فرزندان ( چیزی که والدین ایرانی کمتر از آن استفاده میکنند.)، حذف خشونت از روابط خانوادگی و اصلاح قوانین حمایتی آغاز شود؛
پیش از همهی اینها، ساختار خشونتآمیز خانوادهها باید به ساختاری برمبنای عشق و فرزندپروری تغییر کند. آن زمان میتوانیم احترام را نه ابزاری برای ترس، بلکه ابزاری برای نشان دادن علاقه به کار ببریم. شاید بتوانیم چرخهی خشونت را بشکنیم و نسلی شادتر و آزادتر بسازیم.
Comments
May 21, 2025 08:29
بچه های امروزی ارزش آبرویی که پدر بدبختشون جمع کرده نمیدونن. خیلی دربارهی خشونت اغراق شده، بیشتر خانواده ها اینجوری نیستن و فقط وقتی بچه کار خیلی بدی کرد باهاش برخورد میکنن. اونم تازه نه خیلی شدید، کمی داد و فریاد
پسری رو میشناسم که دوست دختر داشت و پدرش سر این مضوع سکته کرد، وقتی داشت این داستانو برام میگفت داشت میخندید ؛/ سزای هرزه (به عنف) مرگه.